دوم سوم چهارم پنجم
تا جمعه که همین دیروز باشد به سرعت گذشت. وبلاگ نویسی را گذاشته ام برای آخر وقت که زیاد از من وقت نگیرد. اما واقعا فرصت نمی شود. پنج شنبه مهمان داشتیم و حتی کامپیوتر را روشن نکردم. برنامه فشرده ای دارم که رسیدن به همه آنها واقعا تمرکز صد در صد می خواهد. اولویت اولم مشخص است اما به هر حال نمی توانم آدم تک بعدی باشم.
قرار گذاشته بودم نماز صبحم قضا نشود اما طی همین دور روز نمازم چند بار قضا شد. با خودم قرار گذاشتم نمازم را اول وقت بخوانم. نمازی که اول وقت خوانده نشود احتمال قضا شدنش بیشتر است. صبح ها مراقبه می کنم تا ذهنم را خالی کنم از خیالات و افکار بی پایه و اساس. دارم مثل سابق تمرین می کنم ذهنم را مدیریت کنم و نگذارم از این شاخه به آن شاخه بپرد. می خواهم محکم و مصمم ادامه بدهم.
باید آنقدر تمرین کنم تا ملکه ذهنم بشود. وقتی تنبلی و یا سستی به سراغم میاد همش یاد تغییرات این مدت می افتم و اینکه چقدر پیشرفت کردم و همین مایه دلگرمی من می شه. خیلی مرتب و منظم شدم و جز یک مورد به همه کارهام می رسم. تنها مشکل من الان تعادله. یعنی اینکه گهی تند و گهی خسته می رم. باید تمرین کنم همیشه آهسته و پیوسته برم نه اینکه یه وقتهایی با یک دست چند تا هندونه برمی دارم و گاهی وقتهای دیگه به بطالت می گذرونم.
امروز اولین روز رجبه. خدا رو شکر نماز صبحم قضا نشد. این دوره چهل روزه من مصادف شد با ماه رجب باید حداکثر استفاده را بکنم و آماده بشم برای شعبان و بعد رمضان. خدا کنه اینبار که دوره تمام میشه تغییراتم ملموس تر و خیلی بهتر و بیشتر باشه. دوست دارم وقتی چهل روز تمام شد خیلی از خودم راضی باشم و از اونجایی که تغییرات من روی اعضای خانوادم هم تاثیر مستقیم داره این تاثیر را خیلی زیاد در اونها هم ببینم.